چمدانک

می‌گویند عنصر وجودی‌ام باد است، طالع‌بین‌ها نمی‌گویند، آدمهایی که مرا می‌شناسند می‌گویند. نمی‌دانم این خاصیت است یا ضعف، که نمی‌توانم برای مدت طولانی یک جا بند شوم. سفر می‌کنم و از رقص قاصدک در باد می‌نویسم.

چمدانک

می‌گویند عنصر وجودی‌ام باد است، طالع‌بین‌ها نمی‌گویند، آدمهایی که مرا می‌شناسند می‌گویند. نمی‌دانم این خاصیت است یا ضعف، که نمی‌توانم برای مدت طولانی یک جا بند شوم. سفر می‌کنم و از رقص قاصدک در باد می‌نویسم.

اندر احوالات منظم شدن

یک کار جدیدی که شروع کرده‌ام سرگرم شدن با طراحی بولت ژورنال است. Bullet Journal یک جور دفترچه یادداشت و تقویم و برنامه‌ریزی شخصی‌ست که خود شخص آن را به سلیقه‌ی خودش طراحی می‌کند. برای آنها که ای‌دی‌اچ‌دی دارند و ذهنشان همزمان با شصت چیز مختلف درگیر است راه حل خوبی‌ست. البته برایم چیز جدیدی نیست، چون دو سه سالی می‌شد که روشها و کدها و راه حل‌هایی به ذهن خودم رسیده بود و داشتم انجام می‌دادم، ولی قالبی که در اینترنت معرفی شده از نتیجه‌ی کار من پیشرفته‌تر است، مثلا فهرست دارد (که من قبلا با کشیدن شکل یا خطاطی بالای صفحه برای خودم علامتگذاری می‌کردم) یا در زمینه‌ی برنامه‌ریزی‌های کوتاه، میان و بلند مدت راه حلهای متنوعی در اختیار می‌گذارد. بهترین چیزی که این روش در اختیار قرار می‌دهد همین کلمات کلیدی بولت ژورنال است که با یک جستجوی گوگل می‌تواند اشکال و طرحهای مختلفی از آدمهای مختلف را بیاورد جلوی چشم آدم. دیگر لازم نیست مدتی طولانی به دنبال واژه‌ی کلیدی برای جستجو در گوگل بگردیم. مدتی‌ست دارم با چندتا از این روشهای پیشنهادی آزمون و خطا می‌کنم و با خودم عهد کرده‌ام کمال طلبی را یک مدتی توی جعبه بگذارم و نگذارم بیرون بیاید. بخاطر همین با اینکه دیدن خط خوردگی‌ها یا صفحه‌ی جا افتاده نفسم را بند می‌آورند ولی سر می‌گذارم به بی‌خیالی و یکمرتبه در یک‌جای بی‌ربط از دفترچه موضوع جدیدی را می‌نویسم و بعد عنوانی برایش درست می‌کنم، مثل ناکتابها! ناکتابها مطالبی هستند که باید توی برنامه‌ی مطالعه‌ام بگذارم، اما کتاب نیستند. مثلا مطلبی از یک وبسایت یا مجله یا حتی فایل پی‌دی‌اف هستند که معمولا توی شلوغی کارها فراموش می‌شوند و خاک می‌گیرند. حالا برایشان فهرست درست کرده‌ام، محل پیدا کردنشان را هم در فهرست می‌نویسم و یک مربع کوچک هم برای هر کدام می‌گذارم که وقتی خواندن تمام شد تیک بزنم. از این جور عناوین زیاد دارم، اما فکر می‌کنم دو سه دفتری باید شهید بشوند تا هم عناوین و تنظیماتم جا بیفتند و هم خودم به استفاده از این دفترچه‌ی برنامه‌ریزی عادت کنم. 
حالا مقداری درباره بولت ژورنال توضیح بدهم: با اینکه تبلیغات گسترده‌ای برای یک برند خاص ایجاد شده و انواع ماژیک و برچسب برای خریداری پیشنهاد می‌شوند، ولی برای درست کردن بولت ژورنال تنها به یک دفترچه و یک خودکار نیاز دارید. روش پیشنهادی می‌گوید چهار صفحه‌ی اول را برای فهرست (Index) خالی بگذارید، همه‌ی صفحات را شماره گذاری کنید و بعد هر صفحه‌ای که استفاده می‌کنید برایش عنوان درست کنید و عنوان را با شماره‌ی صفحه توی فهرست بنویسید. چهار صفحه برای برنامه‌های آینده نیاز دارید که روش پیشنهادی می‌گوید اسمش را بگذارید Future Log. (بدیهی‌ست بنده با آوردن کلمات انگلیسی قصد ندارم بگویم حتما از همین کلمات استفاده کنید بلکه می‌خواهم کار جستجوی گوگل برایتان راحت‌تر شود). روش پیشنهادی می‌گوید هر کدام از این چهار صفحه را به سه قسمت تقسیم کنید و دوازده ماه آینده را در آنها بنویسید تا برنامه‌های آینده را ماه به ماه تقسیم کنید. لازم نیست تقویمهای شما از اول سال یا فصل شروع شوند. تقویمتان را از همین امروز شروع کنید. صفحات مختلف بر حسب علاقه یا اهمیت به این مجموعه اضافه می‌شوند و به خودتان دلداری بدهید که این دفترچه‌ی آزمون و خطاست و کم‌کم به تکامل میرسد. فعلا من یک صفحه تقویم را رها کرده‌ام و صفحه تقویم جدیدی نوشته‌ام که مشکلات اولی را ندارد اما بازهم کامل نیست. همچنین صفحات مختلفی برای ایده‌های متنوع دارم اما هنوز هم در تلاشم به راه حلهای جدید برسم و کم‌کم بی‌نقصشان کنم. کدگذاری کارها را راحت‌تر و سریعتر می‌کند. می‌توانید کدها را خودتان مشخص کنید یا از کدهای پیشنهادی استفاده کنید. این بخش را تحت عنوان Signifiers پیدا کنید. 
برای راهنمایی‌های بیشتر به این وبسایت بروید. آقای رایدر کرول این روش را ابداع کرده و به ثبت رسانده. عبارت بولت ژورنال را در عکسهای گوگل و ویدئوهای یوتیوب جستجو کنید و ایده بگیرید. اگر مثل من درگیر یکجا جمع کردن دریای اطلاعات و برنامه‌ها و ایده‌ها بودید همین حالا دست به کار شوید. شاید هم یک فروم برای گفتگو و تبادل نظر درست کنیم؟

تعطیل یا غیر تعطیل؟ روز کلمبوس

Columbus day یا روز کریستف کلمب در دومین دوشنبه‌ی ماه اکتبر جشن گرفته می‌شود. اگرچه این تاریخ به نوعی یادآور قدم گذاشتن ملوانان سه کشتی به فرماندهی این شخص ماجراجو بر خاک قاره‌ی جدید است اما در واقع تاریخ ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ تاریخ فراموش شده‌ای بود تا اینکه برای اولین بار در ۱۸۶۹ در سن‌فرنسیسکو جشن گرفته شد. 

در ۱۹۳۷ روزولت، رییس جمهور وقت، تصمیم گرفت این روز را به تقویم امریکا اضافه کند. هدف از این اقدام البته بی‌شباهت به حال و هوای امروز امریکا نبود، روزولت این کار را برای خوش‌آیند امریکایی‌های ایتالیایی تبار انجام داد تا با فراهم‌کردن مراسمی نمادین، در انتخابات ریاست جمهوری رای آنها را هم به دست آورد. 
از طرفی این روز باعث بحث‌ها و اختلافات بسیاری هم شده. بومیان امریکا نسبت به ادامه‌ی استفاده از این اسم معترضند، و اعتقاد دارند که به جای گرامیداشت کریستف کلمب، باید از بومیان کشته شده پس از اشغال این قاره یاد شود. در ۱۹۹۲ در برکلی (بله، همان شهر روبروی سن‌فرنسیسکو) شورای شهر روز ۱۲ اکتبر را «روز همدردی با مردم بومی» اعلام کرد. 
خب. اما در روز کلمبوس چه اتفاقاتی می‌افتد؟ اولین اتفاق، حراج بسیاری از فروشگاهها در ایالتهایی‌ست که این روز را به رسمیت می‌شناسند. در واقع تنها در برخی ایالات این روز یک تعطیلات رسمی‌ست و ادارات دولتی در آن تعطیل هستند. از آن روزهاییست که می‌روید کتابخانه‌ی عمومی یا اداره‌ی پست و نمی‌دانید با درب بسته مواجه می‌شوید یا خیر. 
در سن‌فرنسیسکو، روز کلمبوس به روز میراث ایتالیایی تغییر نام داده و تبدیل به شوی اتومبیل فراری در پارک میدان واشنگتن شده. همچنین رژه‌ی ایتالیایی‌ها در خیابان پنجم در نیویورک در این روز اتفاق می‌افتد.
دفاتر دولتی ایالت کالیفرنیا از سال ۲۰۰۹ این روز را از تقویم تعطیلی‌ها در ادارات دولتی حذف کرده‌اند چون «دولت پول ندارد روز تعطیل با حقوق به کارکنانش بدهد». در حال حاضر روز کلمبوس از تقویم کالیفرنیا خارج شده و به صورت تعطیلات در نظر گرفته نمی‌شود، اما دولت ایالتی هنوز اقدامی جدی برای بزرگداشت مردم بومی به جای کریستف کلمب انجام نداده. 

آیینهای زمستانی در کوههای آند. امریکای جنوبی.

متن زیر را در بهار ۱۳۹۵ نوشته‌ام و در اولین شماره مجله گیلگمش در تابستان ۱۳۹۵ با کمی تغییر به چاپ رسیده است.


سحرگاه بیست و یکم ماه خونیو (اول تیرماه)، زنان و مردان آیمارا در مکانهای مقدس جمع میشوند، آتش میافروزند و برای حرکت دوبارهی خورشید دعا میکند. این روز، کوتاهترین روز سال در نیمکرهی جنوبیست، و خورشید در پشت بلند ترین شب سال پنهان شده. با تابش اولین اشعههای خورشید جمعیت به جنب و جوش میافتد، همه رو به سمت طلوع میایستند. رقصهای آیینی در برابر خورشید اجرا میشود، صدای سازهای منطقهی آند، از سیکو و سامپونیا تا طبلهای مخصوص فضا را پر کرده. هدایا به تاتا اینتی، پدر خورشید و پاچا ماما، مادر زمین تقدیم میشوند: برگ کوکا، الکل و خون. این مراسم را در زبان آیمارا، بومیان بخشی از بولیوی، جنوب پرو و شمال شیلی، ماچاغ مارا مینامند، سال نوی آیمارا.


کوههای آند در غرب قاره‌ی امریکای جنوبی، محل پرورش تمدنهای بسیاری بوده و اقوام بسیاری را به خود دیده. آخرین امپراطوری کوههای آند، امپراطوری اینکا، کاملترین تلفیق از تمدنهای پیشین بود. اینکاها، از قوم برتر یا کچوا، به سرعت بر اقوام دیگر غلبه کردند و تا زمان سررسیدن اسپانیایی‌ها قلمرویی به اندازه‌ی دوبرابر قلمرو روم باستان داشتند. آنها آداب و رسوم، دانش و مهارتهای اقوام مغلوب را می‌گرفتند و به کامل‌ترین شکل تلفیق می‌کردند. همین موضوع باعث شد که اسپانیایی‌ها اینکا را کامل‌ترین تمدن منطقه بدانند و ادعا کنند که این قوی‌ترین و کامل‌ترین تمدن دنیای ناشناخته را به زانو درآورده‌اند. آنچه مبلغین مسیحی در گزارشات خود برای پاپ و پادشاهان اسپانیایی می‌نوشتند، خلاصه‌ای از مشاهدات محدودشان از قوم کچوا بود، در حالی که از اقوام مغلوب بی‌خبر بودند.


آیمارا یکی از این اقوام مغلوب بود که پنج هزار سال از قدمتشان در منطقه کشف شده. قومی ماهر در پارچه بافی و سفالگری، آیماراها تا برهه‌ای از تاریخ، پهنه‌ای وسیع از منطقه‌ی آند را اشغال می‌کردند، شاهد بر این موضوع، نام‌های آیماراست که بر خیابانهای پایتخت اینکا، یعنی شهر کوزکو به جای مانده، و گروه کوچکی از آیمارا زبانها که در دهکده‌ای در نزدیکی لیما، پایتخت امروزی کشور پرو باقی مانده‌اند.


زنان آیمارا را می‌توان از پوشاکشان معروف به چولا شناخت. چولا، که زیباترین آن در لاپاس، پایتخت بولیوی قابل مشاهده است، متشکل است از دامنهای بلند، شال مربع شکل بزرگ که روی شانه می‌اندازند، و کلاه بولر منگوله دار. دامنهای چولا بسیار سنگین‌اند، معمولا لایه‌ی رویی آن از جنس مخمل یا پشم است و شکل ظاهری آن با چند چین افقی در میانه‌ی دامن از پوشش سایر اقوام متمایز می‌شود. شال و لباس معمولا همرنگ دامن هستند، قشر فقیر‌تر جامعه به جای شال زیبا و رنگین، بقچه‌ای دستبافت به نام آوایو (یا در اسپانیولی، آگوایو) روی دوش خود می‌بندند و از نوزاد کوچک خود تا تمام مایحتاج روزانه‌شان و حتی بار را در آن حمل می‌کنند. اما کلاه بزرگترین نماد تمایز آیمارا از اقوام دیگر منطقه‌ی آنداست. استفاده از کلاه بولر، که همان کلاه مردان بریتانیایی در قرن نوزدهم باشد، از ابتدای قرن بیستم در بین زنان آیمارا شایع شد. این کلاهها در درجه‌ی اول برای استفاده‌ی کارمندان اروپایی راه آهن به منطقه وارد شد، و معروف است که به علت کوچک بودن کلاهها، به بومیان هدیه شد. قوم آیمارا برای اینکه از نظر ظاهری از سایر اقوام تمیز داده شود این کلاه‌ها را استفاده کرد و حتی برای گسترش استفاده از این کلاه در بین زنان آیمارا، به آنها گفته می‌شد که استفاده از کلاه باعث می‌شود زمین‌های کشاورزی‌شان محصولات بیشتری بدهند.

کشاورزی یکی از ارکان اصلی اقتصاد آیماراهاست. ارتفاع زیاد مناطق زندگی این قوم در کوههای آند، در کنار هوای سرد و خشک، اجازه‌ی کشاورزی محدودی به آنها می‌دهد. محصولات آیماراها معمولا از کینوا (نوعی غله‌ی خوراکی) و انواع سیب زمینی تجاوز نمی‌کند. همین کشاورزی محدود در کنار پرورش یاما و آلپاکا (نوعی شتر کوهستانی در امریکای جنوبی) مایحتاج روزانه‌ی آنها را برآورده می‌کرد و مبادله‌ی کالا به کالا تا سال ۱۹۵۰ رواج داشت. به همین دلیل است که اعیاد و جشنهای این قوم، همانند سایر اقوام کوههای آند در ارتباط مستقیم با خورشید، زمین و کشاورزی‌ست.


ماچاغ مارا (که اسپانیایی‌ها آنرا ماچاک مارا تلفظ می‌کنند)، همان سال نو در کوههای آند است که در بلندترین شب و کوتاهترین روز سال گرامی‌داشته می‌شود. اقوام کچوا این عید را اینتی رایمی می‌نامند. مراسم اینتی رایمی پس از تسلط اسپانیایی‌ها بر قلمرو اینکا ممنوع شد و برای قرنها به صورت پنهانی جشن گرفته شد تا اینکه در اواسط قرن بیستم میلادی بار دیگر از منطقه‌ی کوزکو سربرآورد. اگرچه مراسم اینتی رایمی امروزه یک شوی تمام عیار است، اما ماچاغ مارا توانست ماهیت آیینی و مذهبی خود را حفظ کند. اما باید درباره‌ی ارکان اصلی ماچاغ مارا بیشتر دانست.


اینتی، خدای خورشید، انرژی‌دهنده و سرچشمه‌ی رویش‌ها، نقش اساسی در باورهای آیمارا دارد. تقویم آیمارا که در منطقه‌ی باستانی تیواناکو در غرب بولیوی کشف شده، اهمیت خورشید در چرخه‌ی کشاورزی را به خوبی نمایان می‌سازد. ما ایرانی‌ها انقلاب زمستانی را با شب یلدا می‌شناسیم، بلندترین شب سال. در تقویم آیمارا بلندترین شب سال وقتی‌ست که خورشید در مکان خود متوقف می‌شود، و برای سه روز از جای یکسان طلوع می‌کند. مردم آیمارا بر اساس اعتقادات کهن خود هدایایی برای خدای خورشید می‌آورند تا دوباره به حرکت در بیاید و روزها دوباره بلند و گرم شوند.


اولین چیزی که به خدای خورشید هدیه می‌شود برگ درخت کوکاست. برگ درخت کوکا نه تنها نقش غذایی و دارویی دارد، بلکه عمیقا با هویت همه‌ی اقوام کوههای آند پیوسته است. مردم مناطق مرتفع، برگ این درخت را می‌جوند تا در برابر ارتفاع‌زدگی، کم‌شدن فشار هوا و همچنین در برابر گرسنگی مقاوم شوند. اما اهمیت اعتقادی و مذهبی این برگ در زندگی مردم در جایی مشخص می‌شود که همه‌ی زندگی‌شان به آن وابسته می‌شود. مردم جزیره‌ی تاکیله برگ این درخت را در هنگام دیدار با دوستان و آشنایان رد و بدل می‌کنند، مراسمی که مانند مصافحه در فرهنگ‌های دیگر بجا آورده می‌شود. در هنگام دادن برگ کوکا به شخص دیگر، برگ هرگز به دست کسی داده نمی‌شود، شخص دریافت کننده باید کلاه یا کیف خود را جلو بگیرد و برگ را با احترام دریافت کند، وگرنه بی‌احترامی بزرگی نسبت به این گیاه مقدس روا داشته.


دومین هدیه به خدای خورشید الکل دِ کانیا است. الکل د کانیا در واقع نوشیدنی الکلی‌ست که از نیشکر گرفته می‌شود، اما چون در مناطق مرتفع نیشکر یافت نمی‌شود، این الکل از ساقه‌ی درخت کوکا به دست می‌آید. در مناطق پایین‌دست تر، مردمان کچوا به خدای خورشید چیچا هدیه می‌کنند. چیچا نوشیدنی الکلی‌ای‌ست که از ذرت گرفته می‌شود. زنان دانه‌های ذرت را در دهان می‌جوند و در کوزه‌های سفالین تف می‌کنند. نتیجه‌ی این له شدن دانه‌ی ذرت و ترکیبش با بزاق دهان، نوشیدنی‌ای با میزان الکل بالا به دست می‌دهد که در مدت طولانی تخمیر آماده شده. چیچا تنها برای مراسم خاص نوشیده می‌شود، و همیشه دو بار روی زمین ریخته می‌شود، یکبار برای هدیه به خدای خورشید و بار دیگر برای مادر زمین.


و اما قربانی. مردم آیمارا در قربانی کردن یاما (حیوان منحصر به کوههای آند که به اشتباه لاما تلفظ می‌شود) دقت بسیار به خرج می‌دهند. حیوانات باید جفت جفت باشند. یک جفت یامای کاملا سفید، یا یک جفت یامای کاملا سیاه، یا یک جفت یامای کاملا قهوه‌ای. کوچکترین لکه از رنگی دیگر در پشم حیوان نشانه‌ی ناخالص بودن آن است و چنین هدیه‌ای شایسته‌ی بزرگترین خدای هستی بخش یعنی خورشید نیست. یاماها پیش از طلوع خورشید در طی مراسمی از اوراد و موسیقی آیینی قربانی می‌شوند، تا خدای خورشید دوباره طلوع کند و هر روز بیشتر و قدرتمندتر بر فرزندانش بتابد. آیماراها خود را فرزندان خورشید می‌دانند، چرا که در مرتفع‌ترین سکونتگاههای زمین زندگی می‌کنند، و از هر انسان دیگری به خورشید نزدیک‌ترند.


مراسم ماچاغ مارا با همراهی موسیقی عمیق کوههای آند، که با سازهای نئی مخصوص آن مناطق، مانند سیکو، سامپونیا و کِنا نواخته می‌شوند، مراسمی مملو از توجه و تمرکز ذهن هستند. مراسم با فال برگ کوکا پایان می‌پذیرد، برگ را از بالا روی سطح سنگی مقدس می‌ریزند، اگر برگ به سمت شرق و محل طلوع خورشید متمایل شود، آن سال سال پر برکتی خواهد بود و اگر در مسیر دیگری برود، نشانه‌ی سال سختی برای کشاورزی‌ست. در سال سخت، هدایا و مراسم بیشتری به پیشگاه خورشید و زمین تقدیم می‌شود تا مگر رای این دو خدای روزی‌دهنده تغییر کند و برکت به زمینهای کشاورزی برگردد.