آدم دلش تنگ بشود میرود خانهی مادر و پدرش مهمانی. حالا برای من دنیا یک جوری چرخیده که برای این مهمانی باید نصف دنیا را طی کنم، این هم از لجبازی خودم است (مادرم اینطور میگوید) که انقدر راهمان دور شده. مهم این است که بیش از یک شبانه روز طول کشیده که به خانه برسم و مهمان شوم. دو ساعت پرواز داشتم تا ابوظبی، بعد هم پرواز ۱۶ ساعته تا سن فرنسیسکو. البته وقتی آن بلیط ارزانقیمت الاتحاد را پیدا کرده بودم به فکرم هم نرسیده بود که افراد کثیر دیگری هم هستند که دنبال ارزانترین بلیط هستند و اینطور شد که وقتی وارد گیت شدم در واقع خودم را در هندوستان دیدم! نتیجه شد شانزده ساعت پرواز در هواپیمایی که اکثریت قریب به اتفاق مسافران هندی بودند و تعدادی از آنها چون صندلی کنار شوهر یا فرزند یا مادر خود نداشتند تا نیم ساعت بعد از ساعت مقرر پرواز هنوز سرپا بودند و نمیرفتند بنشینند سر جایشان که هواپیما از روی زمین بکند و راه بیفتد! برایم پرواز آسانی نبود. قبل از برخاستن هواپیما طبق معمول خوابم برد و یکی دو ساعت بعد با صدای مهماندار و مسافر کنار دستیام بیدار شدم و دیگر خوابم نبرد که نبرد. در عوض چهارده ساعت باقی مانده را کار کردم، موزیک گوش دادم، فیلم و سریال دیدم و هر بار که خواستم بخوابم مهماندار با یک سینی یا پاکت غذا آمد و صدایم زد و پرسید وجِتِریَن؟
یک جاهایی روی نقشهی دنیا هست که پای کمتر غریبهای به آنها رسیده. مثلا املاک خصوصی بسیار وسیع که در کشوری مثل آرژانتین یافت میشوند، زمینهایی که با درختان و بوتهها نقش پیدا کردهاند و خانههایی که از برق و اینترنت و مدرنیسم جدا ماندهاند. سوژوکه یکی از این مکانها بود که آرامشش تا ابد با من خواهد ماند.
در حال آماده کردن غذا برای گذاشتن در تنور هستند |
شوهرخالهام همیشه قلیان سفری خود را با خود میبرد و با دوستان به قلیان کشیدن و گپ زدن اوقات میگذرانند |
بادمجانها را قبل از اینکه بسوزند بیرون میآورند تا خالهام نازخاتون درست کند |
میز ناهار را آماده میکنند |
ناهار دلچسب |
اینجا برق یا گاز کشی نشده. آبگرمکن با هیزم گرم میشود و برق خانه با انرژی خورشیدی تامین میشود |
بعد از ظهر با هم در زمینهای خانوادهی کری به گردش رفتیم.
در جایی اینقدر دور و آرام، سگها بهترین همراهان کُری هستند. |
این ساختمان دیگریست که گاهی به مسافرهای شهرزده کرایه میدهند.کُری به من گفت میتوانی تا وقتی که دلت میخواهد اینجا بمانی. |
احتمالا صحبتهایشان دربارهی اوضاع نابسامان مملکت و گران شدن اجناس بود |
در راه برگشت به درختی رسیدیم که دانههای قرمز رنگ فلفل داشت که در شیرینیپزی استفاده میشوند.
بافت گیاهی منطقه |
و پاییز همیشه زیبا |
به شخصه این عکس را خیلی دوست دارم |
برای پایان یک روز دلانگیز چه چیزی بهتر از نوشیدن چای در کنار کسانی که دوستشان داری؟
خواهر کری خیلی اهل معاشرت نبود |
جای سگها |
و البته عزیزترینشان برای ورود به خانه اجازه لازم نداشت |
پنل خورشیدی که برق خانه را تامین میکرد |
ویا دِ مرلو
مرلو بهشت اهالی سن لوییس تا چندی پیش دهکدهای دلانگیز با هوای مفرح و چشمههای فراوان آب بود و کمکم تبدیل به شهر شده و در تعطیلات آخر هفته از جمعیت پر میشود اما هنوز آنقدرها توسط توریستهای خارجی کشف نشده. این ییلاق خوش آب و هوا بزرگترین مقصد توریستی ایالت به شمار میرود و خانههای ییلاقیاش معمولا بزرگ و مدرن هستند. مرلو یک استراحتگاه تمام عیار است و همیشه در خانههای ویلاییاش بخشی برای آسادو یا کباب آرژانتینی در خارج از ساختمان تدارک دیده شده.
روبرتو که آسادور جمع ما بود و همسرش ماریا در حال تست کردن گوشت کباب شده! |
بخش دیگری از آسادوی روبرتو |
یک آسادوی کوچک که در اجاق پشت خانه درست کرده بودیم. |
برای اینکه با حال و هوای مرلو بیشتر آشنا شوید تعدادی عکس از اینترنت پیدا کردهام که صفحهی اصلیاش اینجا است.
مرلو واقعا به اندازهی عکسهایش زیباست و نیازی نیست که در شهر به دنبال گوشهی زیبایی بگردیم. هر گوشه از این شهر برای خودش زیباییهای دلانگیزی دارد که در یک جمع بزرگ خاطرات خوشی را برای بازدیدکنندگان فراهم میآورد.
کابیلدو دِ سن لوییس
کابیلدو واقع در شهر لا پونتا، در نظر اول یک ساختمان تاریخی به نظر میآید، اما در واقع اینطور نیست. کابیلدو یک کپی دقیق از ساختمان کابیلدو در بوئنوس آیرس است که انقلاب ماه می سال ۱۸۱۰ در آن به نتیجه رسید و اولین دولت آرژانتین، لا پریمرا خونتا، در آن مستقر شد. رسیدن به این ساختمان که در جایی وسط بیابان واقع شده (واقعا هیچ چیزی در اطرافش نیست) کار مشکلیست، اگر اتومبیل نداشته باشید.
کابیلدو د سن لوییس
ماکت اتاق اولین دولت پس از انقلاب |
بخشهایی از تاریخ آرژانتین از جمله تاریخ بردهداری در کابیلدو به صورت موزه درآمده |
بوسه نمادین |
کابیلدو اطلاعات زیادی دربارهی تاریخ انقلاب آرژانتین در اختیارتان نمیگذارد. تنها یک ساختمان است که در قرن بیست و یکم ساخته شده تا یاد انقلاب را در این نقطه از کشور زنده نگه دارد. اطلاعات بیشتر دربارهی انقلاب ماه می را میتوانید در این صفحه از ویکیپدیا پیدا کنید.
ایالت سن لوییس استان میانی آرژانتین که اسمش توی هیچ مطلب توریستی معروفی نیست جای جالبیست. اگرچه از سواحل شرق و کوهستانهای غرب دور است، اما جذابیتهای طبیعی بسیاری دارد. از آنجا که خالهام در این ایالت زندگی میکند، من سه بار به آن سفر کردهام و به همراه آنها به گوشه و کنارش سرک کشیدهام. در اینجا بود که شانس نزدیکتر شدنم به مردم و درک زندگی اجتماعی آرژانتینی پیش آمد. اینجا بود که مراسم آسادو خوردن یکشنبهها و اعیاد ملی را تجربه کردم و با محبت آرژانتینی آشنا شدم.
در طی پنج شش سالی که بین اولین و آخرین سفرم به شهر سن لوییس، مرکز ایالت گذشت، این شهر تغییرات چشمگیری داشت. بخش بزرگی از این تغییرات را مرهون فرماندار ایالت، آلبرتو رودریگز ساآ بود که در طول دورهی خدمتش این ایالت را از این رو به آن رو کرد. نمیدانم چقدر دربارهی سیستم حکومت در آرژانتین میدانید، ولی این کشور عدهای از فاسدترین سیاستمداران را دور هم جمع کرده که تنها به فکر پر کردن جیب خود هستند و پیدا شدن شخص قابل اعتماد و محبوبی همچون آقای ساآ مسئلهای منحصر بفرد به حساب میآید. آقای ساآ علاوه بر تعمیرات گستردهی خیابانها و پیادهروها (در اولین سفرم به سن لوییس اکثر خیابانها آسفالت نشده بودند)، جمع آوری حیوانات خیابانی (یکی از ترسهایم سگهای خیابانی بودند که در امریکای لاتین امری عادی هستند)، کارهای فرهنگی تفریحی شایان تقدیری انجام داده بود. پسرخالهام با افتخار مرا به پیست اتومبیلرانی و استادیوم فوتبال برد، دخترخالهام بیشتر وقتها مرا به مرکز شهر و خیابانی که تبدیل به پیاده گذر شده بود میبرد تا در آرامش دلچسب آنجا در کافهای بنشینیم، قهوهای بنوشیم و کتاب بخوانیم. مرکز شهر به وایفای مجانی مجهز شده بود، و کلا مردم روی این فرماندار تعصب داشتند و امیدوار بودند که او رییس جمهور بشود. آقای ساآ برای ریاست جمهوری هم داوطلب شد اما جایگاه حکومتی طرفداران با نفوذ خود را داشت و سن لوییس هیچوقت در سیاست مملکت نقش مهمی بازی نکرده بود. شاید همین جدا افتادن از مسابقهی دزدی و قدرت باعث شده بود که ساعت این ایالت یک ساعت با سایر ایالات تفاوت داشته باشد! اگر سن لوییس اینطور در قلب مملکت جای نگرفته بود مطمئنا اعلام خودمختاری میکرد.
چون عکسهای خوبی از فضای شهری ندارم از تعدادی از عکسهای این صفحه استفاده کردم تا شما هم با حال و هوای شهر سن لوییس آشنا بشوید.
پیاده گذر ریواداویا که اکثر فروشگاههای برند و تعداد زیادی کافه در آن قرار دارد |
ساختمان فرمانداری |
این هم چند تصویر از عکسهای خودم
جایگاه تماشاچیان در پیست نوساز اتومبیلرانی |
پسرخاله و همسر و دخترشان در زمین فوتبال سن لوییس |
اسم این کلیسا را بخاطر ندارم، اما بخاطر تاثیری که از معماری جنوب اسپانیا و معماری اسلامی گرفته خیلی جالب بود. |
خیلی جالب است وقتی در آن سر دنیا به چنین تلفیق نادری برمیخوریم |
در مطلب بعدی به ییلاقهای اطراف سن لوییس خواهم پرداخت.