چمدانک

می‌گویند عنصر وجودی‌ام باد است، طالع‌بین‌ها نمی‌گویند، آدمهایی که مرا می‌شناسند می‌گویند. نمی‌دانم این خاصیت است یا ضعف، که نمی‌توانم برای مدت طولانی یک جا بند شوم. سفر می‌کنم و از رقص قاصدک در باد می‌نویسم.

چمدانک

می‌گویند عنصر وجودی‌ام باد است، طالع‌بین‌ها نمی‌گویند، آدمهایی که مرا می‌شناسند می‌گویند. نمی‌دانم این خاصیت است یا ضعف، که نمی‌توانم برای مدت طولانی یک جا بند شوم. سفر می‌کنم و از رقص قاصدک در باد می‌نویسم.

آیینهای زمستانی در کوههای آند. امریکای جنوبی.

متن زیر را در بهار ۱۳۹۵ نوشته‌ام و در اولین شماره مجله گیلگمش در تابستان ۱۳۹۵ با کمی تغییر به چاپ رسیده است.


سحرگاه بیست و یکم ماه خونیو (اول تیرماه)، زنان و مردان آیمارا در مکانهای مقدس جمع میشوند، آتش میافروزند و برای حرکت دوبارهی خورشید دعا میکند. این روز، کوتاهترین روز سال در نیمکرهی جنوبیست، و خورشید در پشت بلند ترین شب سال پنهان شده. با تابش اولین اشعههای خورشید جمعیت به جنب و جوش میافتد، همه رو به سمت طلوع میایستند. رقصهای آیینی در برابر خورشید اجرا میشود، صدای سازهای منطقهی آند، از سیکو و سامپونیا تا طبلهای مخصوص فضا را پر کرده. هدایا به تاتا اینتی، پدر خورشید و پاچا ماما، مادر زمین تقدیم میشوند: برگ کوکا، الکل و خون. این مراسم را در زبان آیمارا، بومیان بخشی از بولیوی، جنوب پرو و شمال شیلی، ماچاغ مارا مینامند، سال نوی آیمارا.


کوههای آند در غرب قاره‌ی امریکای جنوبی، محل پرورش تمدنهای بسیاری بوده و اقوام بسیاری را به خود دیده. آخرین امپراطوری کوههای آند، امپراطوری اینکا، کاملترین تلفیق از تمدنهای پیشین بود. اینکاها، از قوم برتر یا کچوا، به سرعت بر اقوام دیگر غلبه کردند و تا زمان سررسیدن اسپانیایی‌ها قلمرویی به اندازه‌ی دوبرابر قلمرو روم باستان داشتند. آنها آداب و رسوم، دانش و مهارتهای اقوام مغلوب را می‌گرفتند و به کامل‌ترین شکل تلفیق می‌کردند. همین موضوع باعث شد که اسپانیایی‌ها اینکا را کامل‌ترین تمدن منطقه بدانند و ادعا کنند که این قوی‌ترین و کامل‌ترین تمدن دنیای ناشناخته را به زانو درآورده‌اند. آنچه مبلغین مسیحی در گزارشات خود برای پاپ و پادشاهان اسپانیایی می‌نوشتند، خلاصه‌ای از مشاهدات محدودشان از قوم کچوا بود، در حالی که از اقوام مغلوب بی‌خبر بودند.


آیمارا یکی از این اقوام مغلوب بود که پنج هزار سال از قدمتشان در منطقه کشف شده. قومی ماهر در پارچه بافی و سفالگری، آیماراها تا برهه‌ای از تاریخ، پهنه‌ای وسیع از منطقه‌ی آند را اشغال می‌کردند، شاهد بر این موضوع، نام‌های آیماراست که بر خیابانهای پایتخت اینکا، یعنی شهر کوزکو به جای مانده، و گروه کوچکی از آیمارا زبانها که در دهکده‌ای در نزدیکی لیما، پایتخت امروزی کشور پرو باقی مانده‌اند.


زنان آیمارا را می‌توان از پوشاکشان معروف به چولا شناخت. چولا، که زیباترین آن در لاپاس، پایتخت بولیوی قابل مشاهده است، متشکل است از دامنهای بلند، شال مربع شکل بزرگ که روی شانه می‌اندازند، و کلاه بولر منگوله دار. دامنهای چولا بسیار سنگین‌اند، معمولا لایه‌ی رویی آن از جنس مخمل یا پشم است و شکل ظاهری آن با چند چین افقی در میانه‌ی دامن از پوشش سایر اقوام متمایز می‌شود. شال و لباس معمولا همرنگ دامن هستند، قشر فقیر‌تر جامعه به جای شال زیبا و رنگین، بقچه‌ای دستبافت به نام آوایو (یا در اسپانیولی، آگوایو) روی دوش خود می‌بندند و از نوزاد کوچک خود تا تمام مایحتاج روزانه‌شان و حتی بار را در آن حمل می‌کنند. اما کلاه بزرگترین نماد تمایز آیمارا از اقوام دیگر منطقه‌ی آنداست. استفاده از کلاه بولر، که همان کلاه مردان بریتانیایی در قرن نوزدهم باشد، از ابتدای قرن بیستم در بین زنان آیمارا شایع شد. این کلاهها در درجه‌ی اول برای استفاده‌ی کارمندان اروپایی راه آهن به منطقه وارد شد، و معروف است که به علت کوچک بودن کلاهها، به بومیان هدیه شد. قوم آیمارا برای اینکه از نظر ظاهری از سایر اقوام تمیز داده شود این کلاه‌ها را استفاده کرد و حتی برای گسترش استفاده از این کلاه در بین زنان آیمارا، به آنها گفته می‌شد که استفاده از کلاه باعث می‌شود زمین‌های کشاورزی‌شان محصولات بیشتری بدهند.

کشاورزی یکی از ارکان اصلی اقتصاد آیماراهاست. ارتفاع زیاد مناطق زندگی این قوم در کوههای آند، در کنار هوای سرد و خشک، اجازه‌ی کشاورزی محدودی به آنها می‌دهد. محصولات آیماراها معمولا از کینوا (نوعی غله‌ی خوراکی) و انواع سیب زمینی تجاوز نمی‌کند. همین کشاورزی محدود در کنار پرورش یاما و آلپاکا (نوعی شتر کوهستانی در امریکای جنوبی) مایحتاج روزانه‌ی آنها را برآورده می‌کرد و مبادله‌ی کالا به کالا تا سال ۱۹۵۰ رواج داشت. به همین دلیل است که اعیاد و جشنهای این قوم، همانند سایر اقوام کوههای آند در ارتباط مستقیم با خورشید، زمین و کشاورزی‌ست.


ماچاغ مارا (که اسپانیایی‌ها آنرا ماچاک مارا تلفظ می‌کنند)، همان سال نو در کوههای آند است که در بلندترین شب و کوتاهترین روز سال گرامی‌داشته می‌شود. اقوام کچوا این عید را اینتی رایمی می‌نامند. مراسم اینتی رایمی پس از تسلط اسپانیایی‌ها بر قلمرو اینکا ممنوع شد و برای قرنها به صورت پنهانی جشن گرفته شد تا اینکه در اواسط قرن بیستم میلادی بار دیگر از منطقه‌ی کوزکو سربرآورد. اگرچه مراسم اینتی رایمی امروزه یک شوی تمام عیار است، اما ماچاغ مارا توانست ماهیت آیینی و مذهبی خود را حفظ کند. اما باید درباره‌ی ارکان اصلی ماچاغ مارا بیشتر دانست.


اینتی، خدای خورشید، انرژی‌دهنده و سرچشمه‌ی رویش‌ها، نقش اساسی در باورهای آیمارا دارد. تقویم آیمارا که در منطقه‌ی باستانی تیواناکو در غرب بولیوی کشف شده، اهمیت خورشید در چرخه‌ی کشاورزی را به خوبی نمایان می‌سازد. ما ایرانی‌ها انقلاب زمستانی را با شب یلدا می‌شناسیم، بلندترین شب سال. در تقویم آیمارا بلندترین شب سال وقتی‌ست که خورشید در مکان خود متوقف می‌شود، و برای سه روز از جای یکسان طلوع می‌کند. مردم آیمارا بر اساس اعتقادات کهن خود هدایایی برای خدای خورشید می‌آورند تا دوباره به حرکت در بیاید و روزها دوباره بلند و گرم شوند.


اولین چیزی که به خدای خورشید هدیه می‌شود برگ درخت کوکاست. برگ درخت کوکا نه تنها نقش غذایی و دارویی دارد، بلکه عمیقا با هویت همه‌ی اقوام کوههای آند پیوسته است. مردم مناطق مرتفع، برگ این درخت را می‌جوند تا در برابر ارتفاع‌زدگی، کم‌شدن فشار هوا و همچنین در برابر گرسنگی مقاوم شوند. اما اهمیت اعتقادی و مذهبی این برگ در زندگی مردم در جایی مشخص می‌شود که همه‌ی زندگی‌شان به آن وابسته می‌شود. مردم جزیره‌ی تاکیله برگ این درخت را در هنگام دیدار با دوستان و آشنایان رد و بدل می‌کنند، مراسمی که مانند مصافحه در فرهنگ‌های دیگر بجا آورده می‌شود. در هنگام دادن برگ کوکا به شخص دیگر، برگ هرگز به دست کسی داده نمی‌شود، شخص دریافت کننده باید کلاه یا کیف خود را جلو بگیرد و برگ را با احترام دریافت کند، وگرنه بی‌احترامی بزرگی نسبت به این گیاه مقدس روا داشته.


دومین هدیه به خدای خورشید الکل دِ کانیا است. الکل د کانیا در واقع نوشیدنی الکلی‌ست که از نیشکر گرفته می‌شود، اما چون در مناطق مرتفع نیشکر یافت نمی‌شود، این الکل از ساقه‌ی درخت کوکا به دست می‌آید. در مناطق پایین‌دست تر، مردمان کچوا به خدای خورشید چیچا هدیه می‌کنند. چیچا نوشیدنی الکلی‌ای‌ست که از ذرت گرفته می‌شود. زنان دانه‌های ذرت را در دهان می‌جوند و در کوزه‌های سفالین تف می‌کنند. نتیجه‌ی این له شدن دانه‌ی ذرت و ترکیبش با بزاق دهان، نوشیدنی‌ای با میزان الکل بالا به دست می‌دهد که در مدت طولانی تخمیر آماده شده. چیچا تنها برای مراسم خاص نوشیده می‌شود، و همیشه دو بار روی زمین ریخته می‌شود، یکبار برای هدیه به خدای خورشید و بار دیگر برای مادر زمین.


و اما قربانی. مردم آیمارا در قربانی کردن یاما (حیوان منحصر به کوههای آند که به اشتباه لاما تلفظ می‌شود) دقت بسیار به خرج می‌دهند. حیوانات باید جفت جفت باشند. یک جفت یامای کاملا سفید، یا یک جفت یامای کاملا سیاه، یا یک جفت یامای کاملا قهوه‌ای. کوچکترین لکه از رنگی دیگر در پشم حیوان نشانه‌ی ناخالص بودن آن است و چنین هدیه‌ای شایسته‌ی بزرگترین خدای هستی بخش یعنی خورشید نیست. یاماها پیش از طلوع خورشید در طی مراسمی از اوراد و موسیقی آیینی قربانی می‌شوند، تا خدای خورشید دوباره طلوع کند و هر روز بیشتر و قدرتمندتر بر فرزندانش بتابد. آیماراها خود را فرزندان خورشید می‌دانند، چرا که در مرتفع‌ترین سکونتگاههای زمین زندگی می‌کنند، و از هر انسان دیگری به خورشید نزدیک‌ترند.


مراسم ماچاغ مارا با همراهی موسیقی عمیق کوههای آند، که با سازهای نئی مخصوص آن مناطق، مانند سیکو، سامپونیا و کِنا نواخته می‌شوند، مراسمی مملو از توجه و تمرکز ذهن هستند. مراسم با فال برگ کوکا پایان می‌پذیرد، برگ را از بالا روی سطح سنگی مقدس می‌ریزند، اگر برگ به سمت شرق و محل طلوع خورشید متمایل شود، آن سال سال پر برکتی خواهد بود و اگر در مسیر دیگری برود، نشانه‌ی سال سختی برای کشاورزی‌ست. در سال سخت، هدایا و مراسم بیشتری به پیشگاه خورشید و زمین تقدیم می‌شود تا مگر رای این دو خدای روزی‌دهنده تغییر کند و برکت به زمینهای کشاورزی برگردد.

مندوسا- آرژانتین

مندوسای آرژانتین، شهری دلنشین در دامنه‌های شرقی کوههای آند، مرا به یاد تهران و بیش از آن گلشهر کرج، اما در دهه‌ی  شصت و نه این روزهای زشت و بی‌شکلشان می‌انداخت. هوای عالی، آسمان آبی، جویهای پهن پر آب و درختهای قطور و بلند که برگهایشان تازه ریخته بود در کنار کوه، دلم را بیش از پیش برای ایران تنگ می‌کرد. اول فکر می‌کردم درختها چنار باشند، اما بعد فهمیدم که اکثرا اکالیپتوس هستند، با تنه‌های سفید تنومند. عکسهایی که در ادامه می‌آید مربوط به همین سفر اول در سال ۲۰۰۶ و سفر دوم آرژانتین در ۲۰۰۹ هستند.


واقعیتش را بخواهید از مندوسا چیز زیادی ندیدم. در سفر اول خاله و پسرخاله‌ام به استقبال آمده بودند و با هم به  پارک سن مارتین رفتیم. پارک بزرگ و زیبایی که بنای مجسمه‌ای بزرگی در آن قرار داشت: تپه‌ی شکوه Cerro la Gloria



پارک سن مارتین


پارک سن مارتین 

تپه شکوه Cerro la Glogia

 تپه‌ی باشکوه نماد آزادی کشور آرژانیتن است. آن فرشته که در بالا می‌بینید زنجیر اسارت را پاره کرده و کسی که در پایین سوار بر اسب است، خوسه دِ سن مارتین نام دارد. این اولین برخورد من با جناب سن مارتین بود و بعد متوجه شدم که سن مارتین قهرمانی‌ست که در همه جای کشور خیابان و میدان به نام اوست و مجسمه‌اش در بسیاری میادین و پارکها علم شده. او یکی از فرماندهان مهم در جنگهای استقلال از اسپانیا بوده و در کنار سیمون بولیوار توانسته بودند دست اسپانیا را از امریکای جنوبی کوتاه کنند. همانطور که بولیوار در کشورهای کلمبیا، اکوادر، ونزوئلا و بولیوی قهرمان ملی محسوب می‌شود، سن مارتین این سمت را در کشورهای آرژانتین و پرو دارد.

روی پلاک پایین این بنا نوشته شده سرزمین پدری ارتش کوههای آند.


سفر دوم من به مندوسا به قصد عبور و سفر به سانتیاگو بود. شرح این سفر را قبلا داده‌ام. چون در تعطیلات روز استقلال در شهر گیر افتاده بودیم، با شهری سوت و کور مواجه بودیم که نه آدم در آن پیدا می‌شد و نه کاری برای انجام دادن بود. توی خیابانها قدم زدیم و من شهری که اینهمه درخت دارد را تحسین می‌کردم!






سیتروئن یا همان ژیان خودمان پیوند جدا نشدنی با مندوسا دارد. حتی اینروزها این اتومبیل برای گردش توریستها به کار می‌رود.

تنها جایی که در اون دو سه روز باز بود، ترمینال اتوبوسرانی بود و موزه‌ی هنرهای مدرن وابسته به شهرداری. از موزه چیز زیادی یادم نمانده. تنها این عکسها را در بین عکسهایم پیدا کردم.







این، شکل و اندازه‌ی درهای سنتی در کشور آرژانتین است. درها به همین باریکی و بلندی بودند، و به خیابانها شخصیت خاصی می‌دادند. 



در نزدیکی فرودگاه خلوت مندوسا، تابلویی هست که شهر را معرفی می‌کند. مندوسا زادگاه برند مَلبِک است. 

برای خودش هم یک روز جهانی ملبک دارد. ۱۷ اپریل.


همان نزدیک فرودگاه


و تاکهایی که منتظر بهار بودند


اگرچه من در پاییز و زمستان به مندوسا رفتم، اما سفارش می‌کنم شما این کار را نکنید، مگر اینکه بخواهید به پیستهای اسکی‌اش بروید که البته فصل اسکی کوتاه است. بهار و تابستان نیمکره‌ی جنوبی بهترین فصل‌ها برای مسافرت طولانی در شرق کوههای آند هستند، اما فروردین ماه ما مصادف است با فصل برداشت محصول انگور و از تجربه‌ی جاهای دیگر دنیا می‌توانم بگویم احتمالا بهترین زمان بازدید از مندوسا این یک ماه است. البته ۱۷ اپریل و جشنهای ملبک را هم فراموش نکنید.


کوهنوردی می‌تواند انگیزه‌ی بزرگی برای رفتن به مندوسا باشد. قله‌ی آکونگائوآ Acongagua بلندترین قله خارج از قاره‌ی آسیاست و کوهنوردان بسیاری را به خود جلب می‌کند. علاوه بر اینها چشمه‌های آبگرم کاچئوتا در یکساعتی شهر می‌تواند خستگی را از مسافرها و ورزشکاران بگیرد.